دیروز دوستم برای کنفرانسش میخواست با یه آقای پاکستانی که ادبیات فارسی میخونه (فکر میکردیم هندی هستن بعد فهمیدیم از پاکستانن) یه مصاحبه کوچیک بکنه و بگه که یکی از غزل های حافظ رو بخونه و ازش فیلم بگیره.

اول دو سه بار برای تمرین خوندش با یه لحجه بسیار بامزه. به عنوان غیر ایرانی خیلی خوب میخوند. تعریف میکرد که به خاطر علاقش به شعر اومده ادبیات خصوصا حافظ که تعریف میکرد به روز تو یه خیابون یه برگه پیدا میکنه که توش شعر :

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

نوشته شده بوده و از اون عاشق شعر میشه. 

از خوش رویی این آقا هرچی بگم کم گفتم ؛ چیزی که برای ما حالب بود استفادش از کلمات فارسی ای که ما ایرانیا خودمون به جز در متن هامون خیلی پیش نمیاد که در محاوره استفاده کنیم. یکی از اصطلاحانی که به کار بود جالب بود : من نمیدونم فردا خوشید چه ارمغانی برام میاره :) 

بعد اون یکم با دوستم راه رفتیم که بارون گرفت و خسابی خیس شدیم و بعدش رفتیم قهوه و کیک خوردیم که خیلیییی چسبید و حالمونم به خاطر اون آقا که انرژی مثبت داده بود خوب بود ^-^ 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها