چند ساعت پیش پیام دادم  دوستم سین

این سرویس پیامک میزبان قشنگ پدر منو درآورد آخر با گوشی بابام اس ام اس دادم بهش. راستش وقتی یکم خبر اغتشاش ها رو دیدم نگران شدم که نکنه یه وقت رفته باشه بیرون اتفاقی افتاده باشه براش؟!

بعد از مطمئن شدن از خبر سلامتیش زنگ زد و کلی حرف زدیم باهم و من تازه فهمیدم چقدر دلم تنگ شده بود براش 

 سین و بعدش ب دوستایی هستن که من طی دو سالِ پر شانسم باهاشون تو مدرسه آشنا شدم و بغل دستیمم بودن (ب سال یازدهم و سین سال دوازدهم) این دوتا تنها کسایین که باهاشون میتونم چیزایی که تاحالا تجربه نکردم، کارایی که تاحالا نکردم و. رو باهاشون تجربه کنم. 

سین اینقدر خوبه که گاهی عذاب وجدان میگیرم که دوستی مثل من داره ، گاهی حس میکنم دوستی که سین لیاقتشو داره نیستم. شاید فکر کنید که ای بابا چه شلوغش میکنی حالا اما اگه شما هم میشناختینش درکم میکردین؛ همیشه فکر میکردم همچین آدمی با این شخصیت و خلق و خو وجود نداره تا اینکه خیلییییی شانسکی با هم بغل دستی شدیم تو کلاسای تابستونی مدرسه در سال کنکور. 

راستی یه پست گذاشتم که میخواستم تو بانکه شیشه ای جمله بنویسم تو کاغذ رنگی و بهش هدیه بدم ، عملیش کردم. اسمش 365 notes jar بود که برای من نود تا جا شد تو همشون هم جمله های زیبا نوشتم ، انگیزشی امید دهنده و. 

ایده این کار رو از پینترست گرفتم شما هم یه دوری بزنید توش چیز های جالبی داره.

امیدوارم زندگیتون پر از سین ها و ب های خوب باشه ^^

 

جدا از متن : یه باگی هست در من اونم اینه که وقتی میخوام با دوستام حرف بزنم اونم تلفنی ، باید تنها باشم. اصلا در حضور کسی با دوستام حرف زدن یه احساس به شدت دست و پا بسته بودن و حس اینکه همه ساکت شدن دارن حرفای منو گوش میدن بهم دست میده -_- 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها